علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

عکس را خالی کن !!!!

وای فای گوشیم خراب شده و اینترنت را هم تموم کردیم .من و ساره فکر کنم تنها .بسکه فیلم ها را باز کردیم.دوباره باید خالیش کنم تا بره برا تعمیر    ...
28 بهمن 1400

کمر درد مامان.

من و حسین پنجشنبه۱۴۰۰/۹/۴با هم رفتیم کوه کرکس .بچه ها موندن خونه مادر .کلی با هم از تو کوه تماس تصویری گرفتیم .من عکس فرستادم ،اونها هم پاک شده 😔من یه کم سرسره بازی کردم و چشمتون روز بد نبینه ظاهرا کمرم  کش اومده بود و حتی نمیتونستم درست بشینم .یه کم دیر متوجه شدم و چند روز رفتم ورزش .بعد که رفتم دکتر گفت ممکنه دایمی بشه 😔😔خیلی ترسیدم. آخر هفته عمه زهره و مامان جون اومدن خونمون .برا تولد مسیح خودشون آش رشته اورده بودن .اما حسین هم پیتزا درست کرد .عالی شده بود ..کیک هم پختم .( نمیدونم چرا عکسای تولد نیست فکر کنم یه بار تو این فاصله گوشیم خراب شد .و همش را پاک کردیم .پیداشون میکنم .)
28 بهمن 1400

خوشگذرونی های خانوادگی

پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳برای ناهار رفتیم رستوران محمد .درچه .و بعدش هم باغ پرندگان.البته اصلا بهتون نگفتیم تا وقتی رسیدیم رستوران .ذوق کردید که شیک بود .علی و مسیح کباب گرفتن و ساره و من و همسری هم بریون گرفتیم.علی به این نتیجه رسید که بریون هم خوشمزه هست و دفعه دیگه هر دو تا را سفارش میده.    بعد ناهار رفتیم باغ پرندگان .کلی طاووس داشت.  👇🏻اینجا بچه ها دارن شکوفه میخورن و پرنده ها را هم شریک میکنن .ظرف شکوفه یه کم جلوتر از دست مسیح ول شد و مرغ ها سریع همش را خوردن😅 برای شام هم رفتیم خونه مامان جون .با کلی ذوق تعریف کردید که رفتیم رستوران .با بابا گفتیم ماهی یکبار بیایم رستوران البته اینجا یه کم قیمتهاش ب...
28 بهمن 1400
1